چاپ کتاب داستان نقاش جوان
تألیف : غفور قره قول
ویراستاری و بازنگری : موسی جرجانی
ویراستاری متن ترکمنی : حاجی محمد قرنجیک
ﻧﻮﺑﺖ چاپ : اول – ۱۴۰۱
ﻣﺸﺨﺼﺎ ت ﻇﺎﻫﺮي : ۵۹ ص
ﻗﻄﻊ: جیبی
ﺷﻤﺎرﮔان: ۵۰۰
شماره ﺷﺎﺑﮏ: ۵-۲۶۱۸-۰۲-۶۲۲-۹۷۸
ﭼﺎپ و ﻧﺸﺮ: انتشارات ﻧﻮروزي-۰۱۷۳۲۲۴۲۲۵۸
خلاصه ای از داستان نقاش جوان
در آن زمان، در یکی از این شهرها نقاش جوانی زندگی می کرد و علاقه زیادی به سیر و سیاحت داشت. کنجکاو بود و دلش می خواست به شهرهای اطراف سفر کند و بداند که مردم آن شهرها چگونه زندگی میکنند و از زندگی آنان و از طبیعت محیط آنان، کوه، دشت، صحرا و دریا نقاشی بکشد.
این نقاش جوان، در یکی از همین روزها دل به دریا زد و وسایل نقاشی و کوله پشتی خود را با مقداری غذا برداشت و براه افتاد. قدری از شهر که دور شد، مشاهده کرد که کاروانی با حدود ۴۰-۵۰ بار شتر و با حدودا ۱۵ سوار مسلح در حال عبور است.
او به سوی کاروان حرکت می کند و به آنها می رسد. رئیس کاروان را می بیند و به او سلام میکند.
یک دیدگاه